جدول جو
جدول جو

معنی ابن احقب - جستجوی لغت در جدول جو

ابن احقب
(اِ نُ اَ قَ)
حمار وحشی. گور. گورخر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ سَ)
باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مطر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جِ)
جمال الدین ابوعمرو عثمان بن عمر بن ابی بکر، نحوی معروف (570 -646 ه. ق.). اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش حاجب امیرعزالدین موسک بوده. مولد او مصر. در قاهره علوم ادبی و فقه آموخت و چندی در دمشق تدریس کرده. کتب او با اسلوبی واضح و روشن نوشته شده است. از تألیفات اوست کتاب کافیه در نحو. شافیه در صرف و آن کتاب در همه اقطار ممالک اسلامی متداول و معروف است. و مختصرالمنتهی که خلاصه ای از کتاب دیگر او موسوم به منتهی السؤال والامل است و این مختصر نیز مهمترین کتب اصول شمرده میشود و بر آن شرحهای بسیار نوشته اند. و المقصدالجلیل فی علم الخلیل. الامالی. القصیدهالموشحه بالاسماء المؤنثه. مختصرالفروع یا جوامعالامهات در فقه مالکی. و مفصل در نحو
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ مَ)
نام بطال و مغفلی مشهور، و از اخبار او کتابی به نام نوادر ابن احمر کرده اند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ حَ)
مرد کارزاری. مرد جنگی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ نَ)
ابوالفضل عباس. از شعرای دربار هرون خلیفه. او اصلاً عرب است لیکن چون نیاکان او از دیرزمانی بخراسان هجرت کردند ابوالفضل تربیه و ادب ایرانی فراگرفت. ابراهیم بن عباس صولی خواهرزادۀاوست. وفات او بقولی به سال 192 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا